چله(عدد ۴۰)... من و جوجو
عدد چهل از گذشتههای دور جايگاه ويژهای در فرهنگ ما داشته است. ايرانيان باستان زمستان را به دو بخش چهل روزه تقسيم کردهاند: «چلهی بزرگ» و «چلهی کوچک». شب آخر آذر از آن جهت چله ناميده شده است که آغاز چلهی بزرگ و آمدن سرمای زمستان را هشدار میدهد. درست چهل روز بعد از شب چله، جشن سده به پايان رسيدن چلهی بزرگ زمستان را ندا میدهد. در چهل روز دوم سرمای زمستان کمتر است و آسيب کمتری میرساند و از آن جهت آن را چلهی کوچک مینامند.٢
مردم دوران کهن با طبيعت و تضادهای آن خو داشتند و از آنجا که به دامداری يا کشاورزی مشغول بودند گردونهی زندگی خود را بر چرخهی طبيعت استوار ساختند. چرا که تغيير فصول و بلندی يا کوتاهی شب و روز تأثيری مستقيم بر زندگی آنها داشته است. گرما، نور و بلندی روزها نشانههايی نيک و پسنديده بودند و در مقابل سرما، زمستان و تاريکی شب پديدههايی نه چندان مطلوب.
بسياری بر اين باورند که ريشهی پاسداشت شب چله ميراث قوم «کاسپها» است. کاسپها از اولين اقوام آريايی هستند که وارد ايران شدند.٣ آنها مردمانی با چشمهای کبودرنگ و موهای بور بودند که ابتدا در گيلان امروزی سکنی گزيدند و پس از چندی به نقاط ديگر ايران مهاجرت کردند.٤ کاسپها قوم نيرومندی بودند و تمدن توانمندی را پايهگذاری کردند. از جمله تمدنهای آبی (Hydraulic Civilizations) که میتوان از زيگورات چغازنبيل، آسيابها و قناتهای شوشتر بهعنوان آثار باقیمانده از تمدن کاسپها نام برد٥٦. همچنين پلهای بسياری با نام آناهيتا در سراسر ايران ساختند و با ساخت چهارتاقیهايی توانستند انحراف ٢٣ درجهی مدار زمين در گردش به دور خورشيد را اندازهگيری کنند.٧ کاسپها با استفاده از اين ابزار به تقويمی دقيق دست يافتند و دريافتند که پس از آخرين شب پاييز بر طول روزها اندکاندک افزوده شده و از طول شبهای سرد کاسته میشود.